متن تصنیف سرمستان: عطار نیشابوری، محمدعلی چاوشی، ساعد باقری
عزم آن دارم که امشب مستِ مست
پایکوبان شیشه دُردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس ببازم به یک ساعت هر چه هست
وقت آن آمد که دستی برزنم
چند خواهم بود آخر پایبست
تا کی از تزویر باشم رهنما
تا کی از پندار باشم خودپرست
پرده پندار میباید درید
طوقه تزویر می باید شکست
ای ساقی ما سرمستان، جامی بده جانم بستان
به همه گریان، ناله خیزان بر تو رو کردم
ای شاهد بزم آرایم ، با دیده خونبار آیم
همه شب به یادت باده غم در سبو کردم
یارب ، یارا
یارا ، دریاب ما را
چون آتش عشق تو به جان دارد دل
صد شعله شرر خود به زبان دارد دل
اه سحری، سوز دلی، سودایی
شوق دگر از هر دو جهان دارد دل
ای ساقی ما سر مستان، جامی بده جانم بستان
بنگر به نیازم، بر سوز و گدازم
ای راز و نیاز من، ای عطر نماز من
در بر نشان ما را، یارا
ای هم نفس من ف بشکن قفس من
امید رهاییها ، پیوند جداییها
در بر نشان ما را یارا
سودای شعله شدن سر زد تا از خاکستر من
می ریزد دست جنون هر دم باده در ساغر من
ای ساقی ما سر مستان، جامی بده جانم بستان
متن تصنیف سرمستان: عطار نیشابوری، محمدعلی چاوشی، ساعد باقری
، ,جانم ,سر ,بده ,جامی ,ساقی ,ساقی ما ,بده جانم ,جامی بده ,نشان ما ,مستان، جامی ,نیشابوری، محمدعلی چاوشی، ,عطار نیشابوری، محمدعلی
درباره این سایت